سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه

 

عزیزم اگر آنچه در اندیشه دارم برایت می نوشتم کتاب ها می شد. ولی اگر آنچه در دل دارم برایت می نگاشتم چند کلمه بیشتر نمی شد.من تو را دوست دارم .چهره قشنگ تو چون اختری تابنده و لبخندت روشنایی آن است .این اختر فروزان همان ستاره نیکبختی من است.هنگامیکه سر بلند می کنم و با دیدگان بیفروغ از فراز افق های این خاکی به آسمان می نگرم،تو را می بینم.آری عزیزم تو را که ستاره نیکبختی من هستی می بینم. در هرجا که تو هستی نیکبختی آنجاست.زیرا جای دیگری جز آسمان نمی تواند باشد. زندگی ما به هم جوش خورده است. می بایست پس از این بخاطر داشته باشیم که برای چه چیز به هم مدیون هستیم. نمی دانم تو برای چه به من مدیونی ولی من می دانم که نیکبختی خود را به تو مدیون می باشم.عزیز من هر قدر که خورد و شکسته باشم،وقتی کنار تو هستم به نظر می رسد که نور عشق و نیکبختی به دیدگان و روحم داخل شده است. تو که روزهای سوگواری و غم انگیز را از من دور کردی، تو که روزهای جشن و سرور بسیاری برایم فراهم ساخته ای ، بیا امروز هم جشن بگیر و همانگونه که ستوده ای ، خوش وقت باش و همانطور که خوبی شادمان باش.همانقدر که محبوبی سعادتمند باش و آسمان پیشانی زیبایت را از ابرهای زودگذر غم و اندوه پاک کنی و دل ارجمندت را از پریشانی اضطراب بزدایی. شایسته است که زندگانی تو چون آسمان صاف و روشن باشد. عزیزم تو آنقدر دل فریبی و من به اندازه ای تو را دوست می دارم که کلمه برای نشان دادن عشق خود نمی توانم بیابم.

دوستدار تو.........